نقطه ناامیدی

بعد از عید باید برم دنبال کار بگردم و اصلا خودمم نمیدونم سراغ چه کاری برم.

الان چهار ماهه که بیکار شدم و از وقتی هم بیکار شدم وضع روحیم خراب شد و دوباره افسردگی اومد سراغم.

من بیشتر از اینکه برای پول کار کنم برای سرگرمی کار میکنم چون وقتی بیکار خونه میشینم خاطرات گذشته میاد جلوی چشام و روحیه ام را خراب میکنه.

نقطه ناامیدی...

عید هم در عرض یه چشم به هم زدن گذشت و از فردا روزهای معمولی سال شروع میشن و همه به تکاپو می افتن.

عید امسال برای من اصلا عید خوبی نبود و البته امروز که رفتیم بیرون یه کم از این تلخی کم شد اما فقط یه کم و نه بیشتر و تا اخر سال تلخی این عید یادم میمونه.

تصمیم گرفتم امسال بیخیال باشم.کمتر غصه بخورم ،کمتر حسرت بخورم،کمتر حرص پول و کار رو بخورم و خلاصه خودمو بزنم به کوچه علی چپ و هر چی شد،شد...

اینهمه غصه خوردیم،حسرت کشیدیم و حرص کار و پول رو خوردیم به کجا رسیدیم؟

سخته اما شدنیه.

نقطه ناامیدی...

حس میکنم این دو سال یعنی سالهای ۹۴ و ۹۵ برام خیلی زود گذشتن و سر همین یه چند وقتیه که دارم به گذر زمان تو زندگیم فکر میکنم.نمیدونم چرا اما حس میکنم روزها و هفته ها و ماه ها دیگه مثل قبل نمیگذرن و انگار انداختنشون رو دور تند...شاید من فقط اینجور حس میکنم اما انگار دیگه بین جمعه ها شیش روز فاصله نیست نقطه ناامیدی...ادامه مطلب

اینروزا بی حوصله و افسرده ام.

دوست دارم مثل چند سال پیش شاد و خوشحال باشم اما نه من اون ادم سابقم و نه اوضاع مثل اون موقعس و زندگی زمین تا اسمون با اون موقع فرق کرده.

اروم اروم دنبال کار هم میگردم اما فعلا خبری نیست و باید صبر کنم،هر چند نمیدونم این صبر فایده ای داره و یا نه...

دیگه حالم از هرچی کار و دنبال کار گشتنه بهم میخوره و شاید اگه کار پیدا نکنم برم سراغ مسافرکشی با اینکه از این کار خوشم نمیاد و اصلا راننده خوبی نیستم.

نقطه ناامیدی...

از خیلی چیزا تو زندگیم خسته ام...
از اینکه هر چی میگذره زندگیم برام سخت تر میشه در حالی که میبینم هم دوره هام همه پیشرفت میکنن و من پسرفت...
از دست خانواده ام خسته ام که هیچ وقت تو زندگی کمکم نکردن و منم ازشون قطع امید کردم.
از دسته خودم خسته ام که تبدیل شدم به یه ادم تنها و افسرده و غمگین.
دیگه از همه چیز خسته ام. نقطه ناامیدی...

اتفاقات بد این ماه باعث شد که از امسال نا امید بشم چون اینجور که معلومه امسال اگه از پارسال بدتر نباشه بهتر نیست.

اینروزایی که دارم میگذرونم روزای بدی برام هستن.

نقطه ناامیدی...

اخرین روزهای فروردین هم دارن میگذرن...بیکاری همچنان ادامه داره و روزها رو بدون اینکه چیزی ازشون بفهمم میگذرونم.صبحا چند اپیزود از سریال ها رو دانلود میکنم و در طول روز هم میشینم میبینم و وقت میگذرونم و دوباره فردا روز از نو و روزی از نو...کاملا تنها و منزوی شدم و اینو خودم خوب حس میکنم.حالا دیروز یه نقطه ناامیدی...ادامه مطلب

امروز خیلی دلم گرفته،از همه چیز...
اوضاع زندگیم بعد از عید هم اونجور که میخوام پیش نمیره و همش پشت سرهم بدبیاری میارم.
راستش دیگه فکر نمیکنم زندگیم مسیرش عوض بشه و بهتر بشه،پارسال این موقع یه امید کوچیکی داشتم و امسال اون امید از بین رفته.
حدود دو سال پیش اتفاقات بد شروع شدن تا الان که ادامه دارن و فکر نمیکنم تموم بشن.
از امسال هم ناامید شدم و هر چی بگذره قراره بدتر بشه.

فروردین هم خیلی زودتر از اونچه که فکرشو میکردم گذشت،انگار همین دیروز بود که منتظر اومدن عید بودم...

نقطه ناامیدی...

خیلی حالم بده...

چیزی که ازش میترسیدم اخر بسرم اومد...

لعنت به این شانس،لعنت به این زندگی.

نقطه ناامیدی...

اوضاعم همون جور مثل قبله و هیچ فرقی نکرده.ماه قبل برام اتفاقات بدی افتاد که با هزار بدبختی از سر گذروندم اما دوباره از چند روز پیش مشکلات ناشی از اون اتفاقات دوباره برگشتن و ایندفعه خیلی بدتر از قبل...انقدر درگیر این مشکلات شدم که نتونستم کاری هم پیدا کنم و هنوز بیکارم.خیلی خسته ام از مشکلاتی که عذا نقطه ناامیدی...ادامه مطلب